شماره ٢٦٢: دلا چون در خم چوگان عشق دوست چون گوئى

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلا چون در خم چوگان عشق دوست چون گوئى
اگر ضربت زند شايد که از خدمت سخن گوئى
اگر کشتن بود کامش ترا بايد شدن رامش
نخواهى جستن از دامش که او شير و تو آهوئى
ز جام عشق اگر مستى بشو دست از غم هستى
چو در دلدار پيوستى ز غير او چه ميجوئى
ز شوق روى آن دلبر فدا کن مال و جان و سر
ز عقل و دين و جان بگذر اگر ديوانه اوئى
چو يار آمد بدلجوئى بهر جانب چه ميپوئى
چو با تست آنچه ميجوئى چرا آشفته هر سوئى
از اين تخمير آب و گل توئى مقصود حق اى دل
توئى درياى بى ساحل بصورت گر چه چون جوئى
ز گوهرهاى گنج شه بغواصى شوى آگه
در اين دريا اگر يکره دو دست از جان فرو شوئى
حسين از فيض سبحانى مشامى جوى روحانى
که از نفخات ربانى رياحين رضا بوئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید