شماره ٢٦٠: آه که از ره کرم يار نکرد يارئى

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آه که از ره کرم يار نکرد يارئى
سوختم از غم و نشد رنجه بغمگسارئى
بر سر صيد خود مرا کشت و نگاه هم نکرد
لايق صيد خسروى نيست چو من شکارئى
چاره کار عاشقان زارى و زور و زر بود
زور و زرم چو نيست هست چاره بنده زارئى
کبر و ريا نميکنم بر در کبرياى او
عزت و سرفرازيم مسکنت است و خوارئى
نيستم آتشى صفت سر بهوا نمى کشم
بر درش آبروى من هست ز خاکسارئى
من باميد لطف تو آمده ام به پيش در
بدرقه طريق من هست اميدوارئى
با تن همچو برگ که کوه بلا همى کشم
پيشه عاشقان بود طاقت و برد بارئى
شد ز علاج درد من عقل بعجز معترف
زانکه ز عشق خورده ام ضربت زخم کارئى
گر به نثارت آورم همچو حسين جان بکف
از رخ اهل دل کشم خجلت و شرمسارئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید