شماره ٢٥٨: حيف آيدم که چون تو نگار پريوشى

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
حيف آيدم که چون تو نگار پريوشى
گردد نديم و همنفس ديو ناخوشى
تا عالمى نسوزد از اين آه آتشين
از خون ديده ميزنم آبى بآتشى
عشاق را بقامت تو دل همى کشد
چون قد تو نديد کسى سرو دلکشى
سلطانيم نگر که همه شب بکوى تو
بالين ز خشت دارم و از خاک مفرشى
تا ديده دل بروى تو آنخال عنبرين
دارم بسان زلف تو حال مشوشى
من نيز بودم آدمى و عقل داشتم
ديوانه گشتم از غم چون تو پريوشى
در روز حشر مست برآيد حسين اگر
نوشد ز لعل تو مى صافى بيغشى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید