شماره ٢١٤: ديده متاع قلب مرا صد هزار عيب

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ديده متاع قلب مرا صد هزار عيب
وانگه ز روى لطف خريدار آمده
خلقى ميان صومعه از انتظار سوخت
تو روى در کشيده ببازار آمده
تو گنج بيکرانى و عالم طلسم تست
خلقى باين طلسم گرفتار آمده
گاهى نموده چهره و گه گشته محتجب
گاهى چو گل شکفته گهى خار آمده
در هر چه هست پرتو نور وجود تست
خود غير تو کجا است پديدار آمده
در ذات آفتاب نباشد تعددى
آفاق از او اگر چه پر انوار آمده
چندين هزار خانه و يک نور بيش نيست
ليک اختلاف از در و ديوار آمده
اصل عدد بغير يکى نيست در شمار
گر چه ز روى مرتبه بسيار آمده
جز واحد ارچه نيست بتحقيق در عدد
اعداد بيشمار بتکرار آمده
يک بحر در حقيقت و امواج مختلف
وان موج هم ز بحر گهربار آمده
از يک شراب نيست شده عالمى وليک
مستيش هست مختلف آثار آمده
اين يک ز سر گذشته و جان داده بهر دوست
وان يک اسير جبه و دستار آمده
اين يک ز عشق سوخته پندار عقل را
وان يک ز عقل بسته پندار آمده
اين يک درون صومعه تسبيح خوان شده
وان يک بدير واله زنار آمده
در اختلاف صورت اگر ميکنى نظر
پيش تو يار نيست جز اغيار آمده
رو چشم دل به بند ز ديدار اين و آن
وآنگه به بين که کيست بجز يار آمده
از خود بدوز ديده و ديدار را طلب
چون نيست جز تو مانع ديدار آمده
آنکو چشيد چاشنئى از شراب شوق
از صومعه بخانه خمار آمده
هر کس برون پرده گمانى همى برند
تا کيست آنکه محرم اسرار آمده
خاموش کن حسين که اسرار عشق او
برتر ز حد شيوه گفتار آمده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید