شماره ٢١٢: اى ز ما و من شده فانى بهنگام شهود

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى ز ما و من شده فانى بهنگام شهود
پس ترا بر مقعد صدق احد جا آمده
بر سر خوان ابيت عند ربى بهر تو
بى ابا هر شب اباهاى مهيا آمده
از شراب لايزالى وقت نوشيدن ترا
اسم باقى خدا ساقى صهبا آمده
در دبستانى که تو در وى ادب آموختى
تا دلت بر سر آن آداب دانا آمده
آدمى گر شد معلم مرملايک را بفضل
همچو طفلان از براى حفظ اسما آمده
قصر قدرت را چو معمار قدر آراسته
صد هزاران کسر از او در طاق کسرا آمده
صد مسارت در سيا و از قدومت ساده را
وافتى از ترس تو در دين ترسا آمده
خاک پايت آب رحمت بود کز تأثير او
نار اهل النار را آسيب اطفا آمده
هر کجا رايت علم افراشته از روى نصر
رايت فتح آيت انا فتحنا آمده
در حديبيه پس از رجعت بصد نصر و ظفر
فتح خيبر از پى تصديق رويا آمده
بعد از آن از فتح مکه با جنود ايزدى
بر سر منشور تصديق تو طغرا آمده
تا تو بر يک پا نسوزى تا سحر مانند شمع
از پى وضع قدمها امر طه آمده
تا سوى لاهوت بيرون آئى از ناسوت دون
از الوهيت چو بر جانت تجلى آمده
مارميت اذرميت لکن الله رمى
خلعتى بر قد تو بس چست و زيبا آمده
آنچه ايزد بيعتت را بعيت الله خوانده است
بر کمال ذات تو برهان دعوى آمده
اى حبيب حق توئى محبوب ارباب صفا
عيش ايشان لاجرم از تو مصفا آمده
ساعد دين هدى را زيب تازه داشتن
هم به پشت و بازوى يارانت يارا آمده
آن ولى حق وصى مصطفى کز فضل او
اهل گيتى را بدرگاهش تولا آمده
آفتاب آسمان قدرى که ز ابردست او
برقهاى آبگون بر فرق اعدا آمده
نور چشم دين و ملت هست سبطينت که هست
خاک پاشان توتياى چشم جوزا آمده
مشترى خاک پاشان زهره زهرا شده
زانکه هر يک قرة العينين زهرا آمده
خوف عمين تو خالى کرده گيتى از سگان
زانکه هر يک در دغا چون شير هيجا آمده
نيست اندر دست ما غير از درودى والسلام
بر تو و بر آل و اصحاب موفا آمده
اى عزيز مصر معنى طوطى طبع حسين
هر زمان از شکر شکرت شکرخا آمده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید