شماره ١٨٣: چمن شکفته و گلها ببار مى بينم

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چمن شکفته و گلها ببار مى بينم
وليک بى رخ او گل چو خار مى بينم
اگر بهشت بود دوزخ است در چشمم
هر آن ديار که خالى ز يار مى بينم
گل اميد من از باد هجر گشت زبون
خزان نگر که بوقت بهار مى بينم
جراحت دل خود را مجوى مرهم از آنک
بهر که مينگرم دل فکار مى بينم
ز درد هر که بناليد و از جفا بگريخت
ز روى اهل دلش شرمسار مى بينم
دريغ خطه خوارزم شد چنانکه در او
نه يار و مونس و نى غمگسار مى بينم
اساس قصر بقا بايدت نهاد حسين
بناى عمر چو نااستوار مى بينم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید