شماره ١٧٤: گر برود هزار جان با غم عشق او خوشم

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر برود هزار جان با غم عشق او خوشم
من که بعشق زنده ام منت جان چرا کشم
خضر ز آب زندگى خوش نزيد چنانکه من
از هوس جمال او زنده در آب و آتشم
من که ز عشق مردنم هر نفس آرزو بود
بهر لقاى جاودان آب حيات مى چشم
سر نطع نيستى پاى نياز اگر نهم
روح قدس بيفکند بر سر سدره مفرشم
باده عشق ميبرد درد سر خمار عقل
ساقى عاشقان بده زان مى ناب بيغشم
شش جهة است چون قفس جاى در او نمى کنم
طاير لامکانيم من نه اسير اين ششم
آتش اشتياق تو سوخت دل حسين را
شمع صفت وليک من با همه سوز دلخوشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید