شماره ١٦١: اى از فروغ روى تو روشن سراى چشم

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى از فروغ روى تو روشن سراى چشم
وى خاک آستان درت توتياى چشم
بيگانه ز آشنايم و از خويش بيخبر
تا شد خيال روى توام آشناى چشم
رفتى ز پيش چشم و نشستى درون دل
گوئى گرفت خاطرت از تنگناى چشم
شبهاى تيره ره بحريمت نبرد مى
گر نيستى فروغ رخت رهنماى چشم
بهر نثار پاى خيال تو روز و شب
پر در و گوهر است مرا درجهاى چشم
گر خون چشم من غم تو ريخت باک نيست
شادم بدين که داد لبت خونبهاى چشم
تا آتش دلم بخيال تو کم رسد
پيوسته آب ميزنم اندر فضاى چشم
در رهگذار سيل فنا پايدار نيست
زانرو فتاده است خلل در بناى چشم
کحل است خاکپاى تو اى حوروش کز او
دارد حسين خسته اميد شفاى چشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید