شماره ١١٢: چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر
گوئيا نيست بجز قصد منش کار دگر
بسته دام غم عشق بسى هست وليک
همچو من نيست در اين دام گرفتار دگر
من نيارم که کنم در رخ اغيار نظر
گر چه يارم طلبد هر نفسى يار دگر
گر بهيچم شمرد مشترى ماه خصال
نبرم رخت دل و جان بخريدار دگر
مگر از لطف دلم را بخرد ورنه چه قدر
کاسه قدر مرا بر سر بازار دگر
آه کز جان ستمکش نفسى بيش نماند
وان طبيب دل و جان همدم بيمار دگر
اى دل آزار جفاکار چه باشد که نهى
بر جراحات دلم مرهم آزار دگر
خانمان ما و سيه چشم بلاجوى مرا
که کند بى رخ تو رغبت ديدار دگر
شد چنان مست از آن نرگس خمار حسين
که خمارش نبرد باده خمار دگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید