شماره ٨٣: عجب که درد مرا هيچکس دوا سازد

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عجب که درد مرا هيچکس دوا سازد
مگر که چاره بيچارگان خدا سازد
دلم بدرد و بلا انس کرده است چنانک
ز عافيت بگريزد بابتلا سازد
بکيش عشق دلش زنده ابد باشد
که جان خود هدف ناوک بلا سازد
نظر بشاهى هر دو جهان نيندازد
کسى که بر در او خويشتن گدا سازد
دليکه يافت خلاصى ز قيد کبر و ريا
وطن بساخت اقليم کبريا سازد
بحق سپار دل آهنين خود کانرا
بصيقل کرم آيينه بقا سازد
مراد خويش ز جانان کسى تواند يافت
که در طريق وفا جان خود فدا سازد
حسين را طرب و ساز و عيش در پيش است
نگار من چو بعشاق بينوا سازد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید