شماره ١٢: دلا اگر نفسى ميزنى بصدق و صفا

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلا اگر نفسى ميزنى بصدق و صفا
بجان بکوش که باشى غلام اهل وفا
بهر قبيله چه گردى اگر تو مجنونى
بيا و قبله گزين از قبيله ليلا
چو تشنه لب به بيابان هلاک خواهى شد
غنيمتى شمر اى دوست صحبت دريا
اگر تو لذت ناز حبيب ميدانى
شفا ز رنج بجوى و ز درد خواه دوا
اگر ستم رسد از دوست هم بدوست گريز
کجا رود بجهان وامق از در عذرا
مجوى جانب جانان ز عقل راهبرى
که عشق دوست بود سوى دوست راهنما
ميان شب بچراغ آفتاب نتوان جست
که آفتاب هم از نور خود شود پيدا
بپاى مورچه نتوان بکوه قاف رسيد
برو تو تعبيه کن خويش در پر عنقا
طريق عقل رها کن بعشق ساز حسين
اگر تو عاشق عشقى و عشق را جويا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید