مقالت پانزدهم در نکوهش رشگبران

غزلستان :: نظامی :: مخزن الاسرار

افزودن به مورد علاقه ها
هر نفس اين پرده چابک رقيب
بازين از پرده برآرد غريب
نطع پر از زخمه و رقاص نه
بحر پر از گوهر و غواص نه
از درم و دولت و از تاج و تيغ
نيست دريغ ار تو نخواهى دريغ
گر رسدت دل به دم جبرئيل
نيست قضا ممسک و قدرت بخيل
زان بنه چندانکه برى ديگرست
دخل وى از خرج تو افزون ترست
پاى درين ره نه و رفتار بين
حلقه اين در زن و گفتار بين
سنگش ياقوت و گيا کيمياست
گر نشناسى تو غرامت کراست
دست تصرف قلم اينجا شکست
کين همه اسرار درين پرده هست
هردم از اين باغ برى ميرسد
نغزتر از نغزترى ميرسد
رشته جانها که درين گوهرست
مرسله از مرسله زيباترست
راه روان کز پس يکديگرند
طايفه از طايفه زيرک ترند
عقل شرف جز به معانى نداد
قدر به پيرى و جوانى نداد
سنگ شنيدم که چو گردد کهن
لعل شود مختلفست اين سخن
هرچه کهن تر بترند اين گروه
هيچ نه جز بانگ چو بانوى کوه
آنکه ترا ديده بود شيرخوار
شير تو زهريش بود ناگوار
در کهن انصاف توان کم بود
پير هواخواه جوان کم بود
گل که نو آمد همه راحت دروست
خار کهن شد که جراحت دروست
از نوى انگور بود توتيا
وز کهنى مار شود اژدها
عقل که شد کاسه سر جاى او
مغز کهن نيست پذيراى او
آنکه رصد نامه اختر گرفت
حکم ز تقويم کهن برگرفت
پير سگانى که چو شير ابخرند
گرگ صفت ناف غزالان درند
گر کنم انديشه ز گرگان پير
يوسفيم بين و به من برمگير
زخم تنک زخمه پيران خوشست
آب جوانى چه کنم کاتشست
گرچه جوانى همه فرزانگيست
هم نه يکى شاخ ز ديوانگيست؟
ياسمنى چند که بيدى کنند
دعوى هندو به سپيدى کنند
منکه چو گل گنج فشانى کنم
دعوى پيرى به جوانى کنم
خود منشى کار خلق کردنست
خصمى خود يارى حق کردنست
آن مه نو را که تو ديدى هلال
بدر نهش نام چو گيرد کمال
نخل چو بر پايه بالا رسد
دست چنان کش که به خرما رسد
دانه که طرحست فرا گوشه اى
دانه مخوانش چو شود خوشه اى
حوضه که دريا شود از آب جوى
تا بهمان چشم نبينى دروى
شب چو ببست آنهمه چشم از سحر
روز درو ديد به چشمى دگر
دشمنى دانا که پى جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بود
نى منگر کز چه گيا ميرسد
در شکرش بين که کجا ميرسد
دل به هنر ده نه به دعوى پرست
صيد هنر باش به هرجا که هست
آب صدف گرچه فراوان بود
در ز يکى قطره باران بود
بسکه ببايد دل و جان تافتن
تا گهرى تاج نشان يافتن
هر علمى را که قضا نو کند
حفظ تو بايد که روا رو کند
بر نشکستند هنوز اين رباط
در ننوشتند هنوز اين بساط
محتسب صنع مشو زينهار
تا نخورى دره ابليس وار
هرکه نه بر حکم وى اقرار کرد
چرخ سرش در سر انکار کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید