حکايت

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: منطق العشاق

افزودن به مورد علاقه ها
گدايى گشت با شهزاده اى جفت
بدان جرمش چو ميکشتند، ميگفت
به دست خود سزاى خويش ديدم
که: پا پيش از گليم خود کشيدم
هر آن مفلس که باشد طالب گنج
تحمل بايدش کردن بسى رنج
سزاى خويش بايد يار جستن
به قدر قوت خود بار جستن
چوحسن و پادشاهى يار باشند
طلب گاران مفلس خوار باشند
گدا، آن به، که سلطان را نداند
وليکن عاشق اين معنى چه داند؟
بر عاشق چه سلطان و چه درويش؟
تو عاشق باش و از سلطان مينديش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید