شماره ٥٦٤: ساز خروش کرده دل ناز پرورم

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ساز خروش کرده دل ناز پرورم
آماده وداع توام خاک برسرم
زان پيش کز وداع تو جانم رود برون
مرگ آمده است و تنگ گرفتست در برم
نقش هلاک من زده دست اجل بر آب
نقش رخت نرفته هنوز از برابرم
بخت نگون نمود گرانى که صيدوار
فتراک بسته تو نشد جسم لاغرم
خواهد به ياد رخش تو دادن شناورى
سيلى که سر برآورد از ديده ترم
گر بر من آستين نفشاند حجاب تو
من جيب خود نه دامن افلاک بر درم
اى دوستان چه سود که درد مرا دواست
صبرى که من گمان به دل خود نمى برم
گو برگ عمر رو به فنا محتشم که هست
هر يک نفس ز فرقت او مرگ ديگرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید