شماره ٥٥٥: چو بر من زد آن ترک خون خوار تيغ

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو بر من زد آن ترک خون خوار تيغ
شد از خون گرمم شرر بار تيغ
شدم آن چنان کشته او به ميل
که از ميل من شد خبردار تيغ
نه چابک ترى از تو هست اى اجل
باو سر فرو آر و بسپار تيغ
چه جائيست کوى تو کانجا مدام
ز در سنگ بارد ز ديوار تيغ
ازين بزم اگر دفع من واجبست
بنه ساغر از دست و بردار تيغ
شود بر زبان تا وصيت تمام
خدا را زمانى نگهدار تيغ
شده چشم مست تو خنجر گذار
تو در دست اين مست مگذار تيغ
بقا سر بجيب فنا در کشد
اگر برکشد آن ستمکار تيغ
سگ آن دليرم که وقت غضب
شود پيش او محتشم وار تيغ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید