شماره ٥١٠: ساربان بر ناقه مى بندد به سرعت محملى

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ساربان بر ناقه مى بندد به سرعت محملى
چون جرس ز انديشه در بر ميطپد نالان دلى
محمل آرائيست يکجا گرم با صد آب و تاب
جاى ديگر آه سرد و گريه بى حاصلى
يک طرف در نيت پرواز باز جان شکار
يک طرف در اضطراب مرگ مرغ بسملى
شهر ويران کرده اى را باد صحرا در دماغ
باد در کف چون گل از وى بى دلى پا در گلى
واى بر صحرائيان کز شهر بيرون ميرود
بى ترحم صيد بندى ناپشيمان قاتلى
سيل اشگ من گر افتد از پى اين کاروان
ز افت طوفان خطر گاهى شود هر منزلى
از بنى آدم نديدم محتشم مانند تو
وصل را نامستعدى انس را ناقابلى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید