شماره ٥٠٥: بر روى يار اغيار را چشمى به آن آلودگى

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بر روى يار اغيار را چشمى به آن آلودگى
غلطان به خاک احباب را اشگى به آن پالودگى
مجنون چو افشاند آستين بر وصل تا روز جزا
دامان ليلى پاک ماند از تهمت آلودگى
نازش براى عشوه اى صد لابه مى فرمايدم
صورت نمى بندد دگر نازى به اين فرمودگى
از ديدن او پند گو يک باره منعم مى کند
در عمر خود نشنيده ام پندى به اين بيهودگى
پاى طلب کوتاه گشت از بس که در ره سوده شد
کوته نمى گردد ولى پاى اميد از سودگى
آ سر که ديدى خاک گشت از آستان فرسائيش
وان آستان هم بازرست از زحمت فرسودگى
خوش رفتى آخر محتشم آسوده در خواب عدم
هرگز نکردى در جهان خوابى به اين آسودگى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید