شماره ٤٩٦: بر در درج قفل زدم يک چندى

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بر در درج قفل زدم يک چندى
عاقبت داد گشادش بت شکر خندى
سخت از ذوق گرفتارى من مى کوشد
دست و بازوى کمندافکن وحشى بندى
لطف ممتاز کن آماده که آمد بر در
بى نياز از تو جهانى به تو حاجتمندى
تا به نزديک ترين وعده وصلت برسم
از خدا مى طلبم عمر ابد پيوندى
اگر از مادر دوران همه يوسف زايد
ننشيند چو تو بر دامن او فرزندى
مژده اى درد که در دام تو افتاد آخر
نامفيد به دوائى بالم خورسندى
درام از مرغ شب آويز دلى نالان تر
من که دارم ز دل آويز کمندى بندى
دگر امشب چه نظر ديده ندانم که به من
مى کند لطف ولى لطف غضب مانندى
بهر ناديدن آن رو گه و بى گه ناصح
مى دهد بندم و آن گه چه مؤثر پندى
هست دشنام پياپى ز لب شيرينش
شربتى غير مکرر ز مکرر قندى
محتشم عشوه طاقت شکن ساقى بزم
اگر اينست دگر مى شکنم سوگندى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید