صيدى که لعب عشق فکندش به بند تو
ضبط تو ديد و جست برون از کمند تو
اى پاى تا به سر چونى قند دلپسند
افغان که طعمه مگسانست قند تو
دست مرا که ساخته اى زير دست غير
کوتاه به ز ميوه نخل بلند تو
چند افکنى در آتش سوزان دل مرا
هست اين سياه روز دل من پسند تو
اى مادر زمانه ببين کز خلاف عهد
با من چه مى کند خلف ارجمند تو
دل برگرفتى ز تو جانا اگر بدى
در سينه من آن دل هجران پسند تو
تلخى مکن که خنده نگهداشتن به زور
مى بارد از لب و دهن نوشخند تو
امروز کو که باز بتر بيندت به من
بدگوى من که دوش همى داد پند تو
چون محتشم بسى ز ندامت بسر زدم
دستى که مى زدم به عنان سمند تو