شماره ٤١٩: با او شبى از دير مى خواهم خراب آيم برون

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
با او شبى از دير مى خواهم خراب آيم برون
او برقع شرم افکند من از حجاب آيم برون
خوش آن که طرح سير شب اندازد آن مست خراب
من دامن ظلمت دران با آفتاب آيم برون
عذر گنه گويم چنان کز کشتن من بگذرد
گر آن قدر بخشد امان کز اضطراب آيم برون
در ورطه عشق بتان ناکرده خود راامتحان
کشتى در آب انداختم تا چون ز آب آيم برون
تا حشر عشق از بهر من خواهد فروزد آتشى
کافتم اگر يک دم درو دردم کباب آيم برون
راندم به ميدان چون فرس کز تيرباران بلا
از موج خيز خويشتن گلگون رکاب آيم برون
از ابر احسان قطره اى در دوزخ هجران چکان
تا محتشم يابد امان من از عذاب آيم برون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید