شماره ٣٨٣: ز دستت جيب گل پيراهنانرا چاک مى بينم

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز دستت جيب گل پيراهنانرا چاک مى بينم
به راهت فرق زرين افسران را خاک مى بينم
نيند اين بوالهوس طبعان الايش گزين عاشق
منم عاشق که رويت را به چشم پاک مى بينم
سبک جولان بتى قصد سر اين بينا دارد
که از سرهاى شاهانش گران فتراک مى بينم
جمالش ذره در صورت قالب نمى گنجد
به آن عنوانکه من ز آئينه ادراک مى بينم
تصور مى کنم کاب لطافت مى چکد زان رخ
زبس کز نشاء حسنش طراوت ناک مى بينم
اجل مشکل که يابد نوبت آن دو عهدان قاتل
که در کار خودش بس چست و پر چالاک مى بينم
تو دست خود زقتل محتشم داراى اجل کوته
که آن فتح از در شمشير آن بيباک مى بينم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید