شماره ٣٧١: اگر مى بينمت با غير غيرت مى کشد زارم

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اگر مى بينمت با غير غيرت مى کشد زارم
وگر چشم از تو مى بندم به مردن مى رسد کارم
تو خود آن نيستى کز بهر همچون من سيه بختى
نمائى ترک اغيار وز يک رنگى شوى يارم
مرا هم نيست آن بى غيرتى شايد تو هم دانى
که چون بينم تو را با ديگران ناديده انگارم
نه آسان ديدن رويت نه ممکن دورى از کويت
ندانم چون کنم در وادى حيرت گرفتارم
به هر حال آن چنان بهتر که از درد فراق تو
به مردن گر شوم نزديک خود را دورتر دارم
توئى آب حيات و من خراب افتاده بيمارى
که با لب تشنگى هست احتراز از آب ناچارم
مکن بهر علاجم شربت وصل خود آماده
که من بر بستر هجران ز سعى خويش بيمارم
به قهر خاص اگر خونريزيم خوش تر که هر ساعت
به لطف عام سازى سرخ رو در سلک اغيارم
از آن مه محتشم غيرت مرا محروم کرد آخر
چه سازم آه کز طبع غيور خود گرفتارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید