مفتون چشم کم نگه پر فنت شوم
مجنون آهوانه نگه کردنت شوم
از صد قدم به ناوکى انداختى مرا
قربان دست و بازوى صيد افکنت شوم
دامان سعى بر زده اى در هلاک من
اى من هلاک بر زدن دامنت شوم
زان تندخوترى که توانم ز بيم گشت
پيرامنت اگر همه پيراهنت شوم
کم مى کنى نگاه ولى خوب مى کنى
قربان طرح و وضع نگه کردنت شوم
کردى ز باده پيرهن عاشقانه چاک
شيداى چاک کردن پيراهنت شوم
من بلبل نديده بهارم روا مدار
کاواره همچو محتشم از گلشنت شوم