شماره ٢٨٧: بزم کين آرا و در ساغر مى بيداد ريز

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بزم کين آرا و در ساغر مى بيداد ريز
کامران بنشين و در کام من ناشاد ريز
گر ز من دارد دلت گردى پس از قتلم بسوز
بعد از آن خاکسترم در ره گذار باد ريز
جرعه اى زان مى که شيرين بهر خسرو کرده صاف
اى فلک کارى کن و در کاسه فرهاد ريز
روز قسمت به اسحاب تربيت يارب که گفت
کاين همه باران رد بر اهل استعداد ريز
اى دل آن بى رحم چون فرمان به خونريزت دهد
زخم او بنما و خون از ديده جلاد ريز
اى سپهر از بهر تاب آوردن اين سلسله
روبناى نو نه و طرح نوى بنياد ريز
در حرم گر پا نهى آيد ندا کاى آسمان
خون صيد اين زمين در پاى اين صياد ريز
خفته در پاى گل آن سرو اى صبا در جنبش آ
گل ز شاخ آهسته بيرون آر و بر شمشاد ريز
مس بود اکسير را قابل نه آهن محتشم
رو تو نقد خويش را در کوره حداد ريز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید