شماره ١٩٣: گه رفتن آن پرى رو بوداع ما نيامد

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گه رفتن آن پرى رو بوداع ما نيامد
شه حسن بود آرى بدر گدا نيامد
چو شنيدم از رقيبان خبر عزيمت او
دلم آن چنان ز جا شد که دگر به جا نيامد
چو ز مهر دستانم به سر آمدند کس را
ز خراب حالى من به زبان دعا نيامد
خبر من پريشان ببر اى صبا به آن مه
پس از آن بگو که مسکين ز پيت چرا نيامد
ز قدم شکستگى بود و فتادگى که قاصد
به تو بى وفا فرستاد و خود از قفا نيامد
من خسته چون ز حيرت ندرم چو گل گريبان
که رسولى از تو سويم به جز از صبا نيامد
ز کجاشد آن صنم را سفر آرزو که هرگز
ز زمانه محتشم را به سر اين بلا نيامد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید