شماره ١٥٨: امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود
مهد زمين ز گريه من غرق آب بود
ديوانه اى که غاشيه دارى به کس نداد
تا پاى شهسوار بلا در رکاب بود
دى کامد آفتاب و خريدار شد تو را
با مشترى مقابله آفتاب بود
در نامه عمل ملک از آدمى کشان
گر مى نوشت جرم تو را بى حساب بود
از جنبش نسيم زد آتش به خرمنم
آن روى آتشين که به زير نقاب بود
تنها گذشت و يکقدم از پى نرفتمش
پايم ز بس که در وحل اضطراب بود
بر خاک محتشم به تواضع گذر که او
روزى بر آستان تو عاليجناب بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید