شماره ١٤٩: به پيش اختر حسن تو مهر تاب ندارد

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به پيش اختر حسن تو مهر تاب ندارد
جهان به دور تو حاجت به آفتاب ندارد
زمام کشتى دل تا کسى نداده به عشقت
خبر ز جنبش درياى اضطراب ندارد
نماند کس که به خواب جنون نرفت ز چشمت
جز آن که عقل به ذاتش گمان خواب ندارد
بهر زه چند نهفتن رخى که شعشعه آن
نهفتگى ز نظرها به صد حجاب ندارد
ميان چشم من و روى اوست صحبت گرمى
که تاب گرمى آن پرده حجاب ندارد
جهان عشق چه بى قيد عالمى است که آنجا
شه جهان ز گداى در اجتناب ندارد
بر آستانه حکم اياز هيچ غلامى
سر نياز چو محمود کامياب ندارد
شنيدم آمده صبر از پى تسليت اى دل
بگو دمى بنشيند اگر شتاب ندارد
مگر نديده اى اندر صف نظار گيانم
که در کمان نگهت ناوک عتاب ندارد
بهشت وصل توام کشت ز اختلاط رقيبان
من و فراق تو کان دوزخ اين عذاب ندارد
سئوالهاست ز رازم رقيب پرده در تو را
که گر سکوت نورزد يکى جواب ندارد
به پرسش سگ خويش آمدى و يافت حياتى
اگر به کعبه روى آن قدر ثواب ندارد
قدم دريغ مدار از سرم که جز تو طبيبى
دواى محتشم خسته خراب ندارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید