شماره ٩٩: تير او تا به سرا پرده دل ماوا داشت

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تير او تا به سرا پرده دل ماوا داشت
خيمه صبر من دل شده را برپا داشت
تا به چنگ غمش افتاد گريبان دلم
عاقبت دست ز دامان من شيدا داشت
عقل ديوانه شدى گر بنمودى ليلى
بهمان شکل که در ديده مجنون جا داشت
بس که در سرکشى آن مه به من استغنا کرد
غيرت عشق مرا نيز به استغنا داشت
دى به مجلس لبش از ناز نجنبيد ولى
نرگسش با من حيران همه دم غوغا داشت
از کمانخانه ابرو به تکلف امروز
تير بر هر که زد از غمزه نظر بر ما داشت
با خيالش دل من دوش شکايتها کرد
ورنه با آن دو لب امروز شکايتها داشت
مدعى خواست که گويد بد من کس نشنيد
شد نفس گير ز غم خوش نفس گيرا داشت
محتشم بس که در آن کوى به پهلو گرديد
دوش چون قرعه هزار آبله بر اعضا داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید