شماره ٤٠: رخش در غير و چشم التفاتش در من است امشب

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
رخش در غير و چشم التفاتش در من است امشب
هزارش مصلحت درهر تغافل کردنست امشب
بتى کز غمزه هر شب ديگرى را افکند در خون
نگاهى کرد و دانستم که چشمش برمنست امشب
تن و جانم فداى نرگس غماز او بادا
که از طرز نگاهش فتنه را جان در تنست امشب
شراب دهشتم دست هوس کوتاه مى دارد
ز نقل وصل کاندر بزم خرمن خرمن اسب امشب
کند بدگوئيم با غير و من بازى دهم خود را
که ديگر دوست در بند فريب دشمن است امشب
در اثناى حديث درد من آن عارض افزودن
برين کز عشقم آگه گشته وجهى روشن است امشب
در آغوش خيالش جان غم فرسوده را با او
حجاب اندر ميان نازکتر از پيراهنست امشب
ز بزم شحنه مجلس خدا را برمخيزانم
که نقد وصل دامن دامنم در دامنست امشب
دو چشم محتشم آماجگاه تير پى در پى
ز پاس گوشهاى چشم آن صيد افکن است امشب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید