شماره ٣١: که زد بر يارى ما چشم زخمى اى چنين يارا

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
که زد بر يارى ما چشم زخمى اى چنين يارا
که روزى شد پس از وصل چنان هجر چنين ما را
تو خود رفتى ولى باد جنون خواهد دواند از پى
بسان شعله آتش من مجنون رسوا را
تو خود رو در سفر کردى ولى صحرا سپر کردى
به صد شيدائى مجنون من مجنون شيدا را
فرس آهسته ران کاندر پيت از پويه فرسوده
قدمها تا به زانو گمرهان دشت پيما را
شب تاريک و گمراهان ز دنبال تو سر گردان
برون ار از سحاب برقع آن روى مه آسا را
خطر گاهيست گرد خرگهت از شيشهاى دل
خدا را بر زمين اى مست ناز آهسته نه پا را
چو ميرد محتشم دور از قدت بارى چو باز آئى
به خاکش گه گهى کن سايه گستر نخل بالا را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید