شماره ٢٦: کسى ز روى چنان منع چون کند ما را

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کسى ز روى چنان منع چون کند ما را
خدا براى چه داده است چشم بينا را
نشان ز عالم آوارگى نبود هنوز
که ساخت عشق تو آواره جهان ما را
درون پرده ازين بيشتر مباش اى گل
که نيست برگ و نوا بلبلا، شيدا را
هزار سلسله مو در پيت به خاک افتد
چو برقفا فکنى موى عنبر آسا را
براى جلوه چو نخل تو را دهد حرکت
جسد به رعشه درآرد هزار رعنا را
به آن تکلم شيرين گهى که جان بخشى
به دم زدن نگذارد کسى مسيحا را
به جز وفاى تو درد مرا دوائى نيست
خدا دوا کند اين درد بى دوا ما را
ز غمزه دان گنه چشم بى گنه کش خويش
که تيغ مى دهد اين ترک بى محابا را
بهر زه لب مگشا پيش کس که نگشائى
زبان محتشم هرزه گوى رسوا را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید