اى که به غمزه مى کنى قصد شکار ديگرى
غير هلاک ما مکن ميل به کار ديگرى
گشت چمن چو مى روى بر دل گرم ماگذر
گلخن آشنا به از باغ و بهار ديگرى
اى به هزار مرتبه ز آب حيات پاک تر
حيف بود که بگذرد بر تو غبار ديگرى
جان هزار پاره را پيش سگ تو مى کنم
زانکه به دست همتم نيست غبار ديگرى
خسرو خسته هر کجا ناله کند ز دست تو
کى به درون اثر کند ناله زار ديگرى