شماره ٢٧٨: دلا، آن ترک را ديدي، کنون سامان کجا بيني؟

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دلا، آن ترک را ديدي، کنون سامان کجا بيني؟
نمى گفتم درو منگر که خود را مبتلا بينى
به خيل آن سوارى لشکر دلهاى مشتاقان
فروزان همچو آتشهاى لشکر جابه جا بينى
نيارم گفت کش پابوس از من، اى صبا، ليکن
ز من بر گرد سر گردى ز خيلش هر کرا بينى
شد از درد جدايى جان من صد پاره بنگر تا
به هر يک پاره جان، جان من دردى جدا بينى
يکى بازآ و در ديوارهاى خانه خود بين
که در هر يک به خون من نوشته ماجرا بينى
فداى پات صد جان، چون خرامى و کشى صد را
وگر جويند خون از شرم سوى پشت پا بينى
مرا گفتى که خسرو، حال خود بنماى که گاهى
معاذالله که تو اين دردهاى بى دوا بينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید