شماره ٢٥٥: گر چه سعادت بسى ست در فلک مشترى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه سعادت بسى ست در فلک مشترى
دزد حوادث هم است از پى انگشترى
عقل حوادث نپخت در پس نه پرده، زآنک
رخنه بال من است در فلک چنبرى
راست روى پيشه کن همچو سحاب سپهر
بو که ازين ديوگاه جان به سلامت برى
حرف طلب کن نه نقش کز ره معنى خطاست
معتقد پايدار دست به صورتگرى
سوزش عشاق تو هست چو آتش به دل
نه ز پى مردمى است دولت خاکسترى
قابل عصمت نيند، پند نگويند، ازآنک
مغ نشود پارسا، سگ نشود جوهرى
گر چه در آخر زمان پرورش دين کم است
عدل خليفه بس است از پى دين پرورى
قطب جهان کاهل ملک خدمتى در گهش
جمله سر آرند پيش، تاج شهى بر سرى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید