عالم آشوب تر از طره طراه خودى
فتنه انگيزتر از غمزه خونخوار خودى
پاى افشرده و زانو زده اى در کارى
دامنت چون بگرفته ست و تو در کار خودى
آيت حسنى و پيچيده به طومار دو زلف
پيچ بر پيچ ز نيرنگ به طومار خودى
گر گرفتار توام، نيست گرفتى بر من
که تو نيز از رسن زلف گرفتار خودى
صبر من طره طرار تو گر باز دهد!
يا شريک عمل طره طرار خودى
دوش بوسى بزدم بر لبت، آزرده شدى
باز کن لب، نه اگر بر سر آزار خودى
وام بردى دل خسرو به گواهى دو چشم
اينک اينک خط تو، گر نه به اقرار خودى