شماره ٢٢٩: جان شيرين مني، اى از لطافت چون پرى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
جان شيرين مني، اى از لطافت چون پرى
گر پرى جان است، تو از جان شيرين خوشترى
گوييا بر آب حيوان برگ نيلوفر دميد
آن تن نازک به زير فوطه نيلوفرى
خواستم جورت بگويم، خوف دل بربست لب
ليک رخ را چون کنم، دارد زبان زرگرى
کافرا، تا چند تو خون مسلمانان خورى
بار ديگر گر مسلماني، بدين سو بنگرى
دل ز من دزديدى و کردى نهان در زير چشم
پس همى خواهى به خنده جان من بيرون برى
چون بديدم چشم غلتانت، گزيدم پشت دست
کعبتين آنجا دو چشم، اينجا عجب بازيگرى
چشمهاى من چو دريا گشت و لبها خشک ماند
چون تو سلطان را چنين بد ملک خشکى و ترى
سوز عاشق لطف معشوق است، بر پروانه نيست
منت شمع آنکه دادش دولت خاکسترى
مى کنى شوخى که، خسرو، جامه ها چندين مدر
خويشتن را گو که چندين پرده دل مى درى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید