شماره ٢٠٩: اى قامت چون شاخ گل، از برگ گل خندان ترى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى قامت چون شاخ گل، از برگ گل خندان ترى
چون لاله تر نازکي، چون سرو در بستان ترى
گل داشت وقتى بوى تو، آمد به دعوى سوى تو
از آفتاب روى تو شد خشک با چندان ترى
يارب چه اندام تر است آن کت به پيراهن در است
آب حيات ار چه تر است، اما ندارد آن ترى
اکنون که برنا مى شوي، آرام دلها مى شوى
هر چند دانا مى شوي، از کودکان نادانترى
با عهدت، اى پيمان شکن، گفتى نمى يارم سخن
کز عهد زلف خويشتن بدعهد و بد پيمان ترى
يوسف به هفده قلب اگر ارزان بود اندر نظر
گر جان دهم عالم به سر، از وى بسى ارزان ترى
گفت منت آيد گران، وز همچو من تو بر کران
خوبى و رعنايي، از آن هر روز نافرمان ترى
سلطان کند گر هر زمان تيغ سياست را روان
تو در سياست جان جان، حقا کزو سلطانترى
گر جان کند خسرو زيان، با تو چه در گيرد از آن
کز بهر جان عاشقان هر روز نافرمان ترى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید