شماره ١٨٢: چون مى نرسد دست به پايى که تو دارى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
چون مى نرسد دست به پايى که تو دارى
کم زانکه شوم خاک سرايى که تو دارى
بازند جهان را به يکى داو، بنازند
من هر دو ببازم به دغايى که تو دارى
زنهار نجويى دل آزرده ما را
اى باد صبا، گشت به جايى که تو دارى
گر بد نکنى دل، تن تو تن نتوان گفت
جانى ست نهان زير قبايى که تو دارى
افسوس بود جور تو بر هر دل و جانى
من دانم و من، قدر جفايى که تو دارى
صد خرقه صوفى به خرابات گرد و کرد
آن نرگس مخمور بلايى که تو دارى
رنجه مشو اى زاهد نيک، از پى من، زآنک
دل باز نيايد به دعايى که تو دارى
خسرو به زبان توبه و در دل مى و شاهد
احسنت از اين صدق و صفايى که تو دارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید