شماره ١٦٤: ديرى ست کاى گلبرگ تر بر روى ما خندان نه اى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ديرى ست کاى گلبرگ تر بر روى ما خندان نه اى
هستى لطيف و خوبرو، زان در وفا خندان نه اى
زلف دوتاهت چيست اين، زير کلاهت چيست اين؟
چتر سياهت چيست اين، چون بر دلم سلطان نه اي؟
يعنى تويي، اى همنشين، جانان و جان نازنين
يا خود خيالى اين چنين، در پيش من جانا نه اى
چون بر تو مى دارم نظر، از چيست زينسان چشم تر
آخر ندانى اينقدر نيکو نه هم نادان نه اى
تاراج دل کردى بسي، دستى برو يارى رسى
در بردن دل هر کسى مى داندت، پنهان نه اى
اى عشق، دارى مدخلي، در جان مشتاقان بلى
در گفتن آسانى بلي، در تاختن آسان نه اى
بشکافتى جان از ميان، خود را نه پيوندى بر آن
يعنى تويى پيوند جان، پر کاله اى از جان نه اى
لب را نگر ميگون شده، سرسبز ز آب و خون شده
با خضر همره چو نشده، گر چمشه حيوان نه اى
زين پيش بودى همنفس، اکنون نمى مانى به کس
خسرو همان بنده ست و بس، تو آنکه بودي، آن نه اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید