آخر بگو، اى نازنين، ناز تو تا کى همچنين؟
پوشيده در جان ميخلد راز تو تا کى همچنين؟
حسنت بلا، نازت جفا، بارى برآمد جان من
حسن تو تا کى همچنين، ناز تو تا کى همچنين؟
نبود نواى درد خوش، نشنيد چون ناليدنم
خنديد چون چنگ نگون ساز تو تا کى همچنين؟
چشم شکار انداز تو بازى ست کو مردم خورد
عالم ز مردم شد تهي، باز تو تا کى همچنين؟
خسرو لب خود مى گزي، بهر لبش چون نيست آن
بيهوده بر لبهاى خود گاز تو تا کى همچنين