شماره ٢٨٨: گشتم از بيدست و پائيها بخشک تر محيط

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
گشتم از بيدست و پائيها بخشک تر محيط
کشتى از تسليم پيدا کرد ساحل در محيط
قاصدان شوق يکسر ناخدائى مى کنند
موجها دارد زچشمم تا در دلبر محيط
دل بهر انديشه فال انقلابى ميزند
ميکند از هر نسيمى نسخه ابتر محيط
گر چنين افسردگى جوشد زطبع روزگار
رفته رفته مى خزد در ديده گوهر محيط
شوخى برگ نگه در ديده آئينه نيست
همچو گوهر موج ما را گشت چشم تر محيط
طبع چون ممتاز اعيان شد وطن هم غربتست
ميکند حاصل گهر گرد يتيمى در محيط
هر قدر ساز تعلق بيش وحشت بيشتر
مى گشايد در خور امواج بال و پر محيط
شفقت حال ضعيفان بر بزرگان ننگ نيست
خار و خس را همچو گل جا ميدهد بر سر محيط
چون بعزلت خو گرفتى فکر آزادى خطاست
آب گوهر گشته نتواند شدن ديگر محيط
چشم حيران مرا آئينه ئى فهميده است
در طلسم گوهر من نيست بى لنگر محيط
محرم او کيست گرد خويش ميگرديده باش
حلقه ئى دارد زگردابت برون در محيط
دستگاه مستى ارباب معنى باده نيست
(بيدل) از چشم تر خود مى کشد ساغر محيط



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید