شماره ٢٨٠: پر کوته است دست بهر سود راز حرص

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
پر کوته است دست بهر سود راز حرص
غير از گره برشته نه بسته است ساز حرص
عزلت گزيده ايم و بصد کوچه ميطپيم
آه از قناعتيکه کشد بى نيازحرص
در رنگ آبرو زرت از کيسه ميرود
انجام شمع بين و مپرسى از گداز حرص
خاکيم و هر چه گل کند از ما غنيمت است
اى غافلان چه وضع قناعت چه ساز حرص
آثار شرم از نظر خلق برده اند
خاکى مگر شود شره چشم باز حرص
از طبع دون هنوز به پستى نميرسد
گر پا خورد زنقش قدم سرفراز حرص
دامن نچيده ايمن از آلودگى مباش
کين مزبله پر است زبول و براز حرص
آنجا که عافيت طلبى عزم جست وجوست
گامى بمقصد است قريب احتراز حرص
تا مرگ چون نفس زتگ و تاز چاره نيست
خوش عالميست عالم بى امتياز حرص
(بيدل) چو صبح صورت خميازه بسته است
از خاک ما سپهر نشيب و فراز حرص



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید