شماره ٢٦٩: مرغى که پرافشاند بگلزار خيالش

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
مرغى که پرافشاند بگلزار خيالش
پرواز سپردند بمقراض دوبالش
سرگشتگى ذره زخورشيد عيان است
ايغافل حالم نظرى کن بجمالش
در غنچه دل رنگ بهار هوسى هست
ترسم که شکستن ندهد عرض کمالش
چون لاله بحسنى نرسد آينه دل
تا داغ خيالت نشود زينت خالش
زينگونه که هر لحظه جمال تو برنگيست
آينه ما چند دهد عرض مثالش
هر ذره که آيد بنظر برق رم ماست
عالم همه دشتيست که مائيم غزالش
از الفت دل نيست نفس را سر پرواز
اين موج حبابيست گره در پر و بالش
محمل صفت اظهار قماشى که تو دارى
خوابيست که تعبير نمائى بخيالش
هر چند برون جستن ازين باغ محالست
دامن بهوا مى شکند سعى نهالش
از عاجزى (بيدل) بيچاره چه پرسى
نقش قدمت بس بود آينه حالش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید