شماره ٢٤٨: رسا زقافله ما که ما و من جرسستش

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
رسا زقافله ما که ما و من جرسستش
بجز غبار عدم نيست آنچه پيش و پسستش
کسى چه فيض برد از بهار عشرت امکان
که چون سحر همه پرواز رنگ در قفسستش
زکسب فضل حيا کن کزين دو روزه تخيل
کمال اگر همه عشق است خفت هوسستش
زمال غيرتعب چيست اغنياى جهانرا
محيط در خور امواج وقف ديده خسستش
مراد دهر بتشويش انتظار نيرزد
ميى که جام تو دارد خمار پيشرسستش
دمى که عرض تحمل دهد اسير محبت
مقابل دو جهان يکدل دو نيم بسستش
مرو بزحمت عقبى مدو بخفت دنيا
هوس سگيست که اينها گسستن مرسستش
چو شمع چند توان زيست داغدار تعين
حذر زساز حياتى که سوختن نفسستش
درين هوسکده (بيدل) چه ممکنست قناعت
بمور اگر نگرى حسرت پر مگسستش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید