شماره ٢٢٣: چنين تا کى طپد در انتظار زخم نخچيرش

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چنين تا کى طپد در انتظار زخم نخچيرش
در آغوش کمان بر دل قيامت ميکند تيرش
مگر آنجلوه دريابد زبان حيرت ما را
که چون آئينه بى حرفست صافيهاى تقريرش
اگر اينست برق خانه سوز شعله حسنت
جهانى ميتوان آتش زدن از رنگ تصويرش
مصور جلوه نتواند دهد نقش ميانت را
گر از تار نظر سازند موى کلک تحريرش
سيه روزى که ياد طره ات آوازه اش دارد
بصد خورشيد نتوان شد حريف منع شبگيرش
باين نيرنگ اگر حسن بتان آئينه پردازد
برهمن دارد ايمانى که شرم آيد زتکفيرش
بسعى جان کنيها کوهکن آوازه ئى دارد
بغوغا ميفروشد هر که باشد آب در شيرش
درين دشت جنون الفت گرفتارى نميباشد
که آزادى پرافشان نيست از آواز زنجيرش
نفس مى بست بر عمر ابد ساز حباب من
بيک بست و گشاد چشم آخر شد بم و زيرش
دل جمع آرزو دارى بساط گفتگو طى کن
که گوهر بر شکست موج موقوفست تعميرش
بصحرائى که صيادش کمند زلف او باشد
اگر معنى شود جستن ندارد گرد نخچيرش
بصد طاقت نکردم راست (بيدل) قامت آهى
جوانيها اگر اينست رحمت باد بر پيرش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید