شماره ١٦٤: سوداى تگ و تاز هوسها زسرانداز

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
سوداى تگ و تاز هوسها زسرانداز
پرواز بجائى نتوان برد پرانداز
هر جا توئى آشوب همين دود و غبار است
از خويش برا طرح جهان دگر انداز
شوريکه ززير و بم اين پرده شنيدى
حرف لب گنگش کن و در گوش کر انداز
رسوائى عيب و هنر خلق مينديش
ضبط مژه کن پرده ناموس درانداز
صلح و جدل عالم افسرده مساويست
رو آتش ياقوت در آب گهر انداز
اين عرصه اشارتگه ابروى هلاليست
اينجا بدم تيغ برون آ سپر انداز
کمفرصيتى عمر غبار نفسم را
داده است ردائى که بدوش سحر انداز
گر از تو سراغ من گمگشته بپرسند
بردار کف خاک و بچشم اثر انداز
شيرينى جان نيست گلوسوز چو شمعم
اى صبح تبسم نمکى در شکر انداز
نامحرم عبرتکده دل نتوان بود
اين خانه بروب از خود و بيرون در انداز
ما خود نرسيديم بتحقيق ميانش
گر دست رسا هست تو هم در کمر انداز
پرسيدم از آوارگى دربدرى چند
گفتند مپرسيد ازان خانه برانداز
(بيدل) زتو تا من نتوان فرق نمودن
گر آينه خواهى بمزارم نظر انداز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید