شماره ١٦٢: دل مصفا کن شرر در خرمن اسباب ريز

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
دل مصفا کن شرر در خرمن اسباب ريز
آينه صيقل زن و نقش جهان در آب ريز
در تغافلخانه اسباب فرش مخملى است
زين تماشا جمع کن مژگان و رنگ خواب ريز
غنچه آزاد است از گلبازى تمثال رنگ
اى حيا آينه ما هم باين آداب ريز
کم مداراز شمع محفل پاس ناموس وفا
آب گرد و بر غبار خاطر احباب ريز
زان ستمگر حسرت جام نگاهى داشتم
تا توانى بر سر خاکم شرار ناب ريز
دامنى کز کلفت آزادت کند از کف مده
چون نوا بر در زن از هر ساز و بر مضراب ريز
فکر هستى سر بجيب انفعالت آب کرد
گردبادى جوش زن خاکى درين گرداب ريز
سجده طاق سپهرت نقش جمعيت نه بست
بعد ازين رنگ خمى بيرون اين محراب ريز
خشک بر جا مانده ايم اى ابر رحمت همتى
خاکى از بنياد ما بردار و بر سيلاب ريز
عمرها شد صورتم را ميکشى بى انفعال
اى مصور در صدف خشکست رنگت آب ريز
نقش هستى (بيدل) از کلفت طرازان صفاست
تا توئى در هر کجائى سايه مهتاب ريز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید