شماره ١٥٩: خودسرى گرد دل تنگ نگردد هرگز

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
خودسرى گرد دل تنگ نگردد هرگز
غنچه تا وانشود رنگ نگردد هرگز
سرمه چشم ادب پرور جمعيت ماست
ساز ما خفت آهنگ نگردد هرگز
بى سخن عذر ضعيفى همه جا مقبولست
سعى رنج قدم لنگ نگردد هرگز
سايه خفت کش انديشه پامالى نيست
خاکسارى سبب ننگ نگردد هرگز
ترک هستى کن اگر صافى دل ميخواهى
از نفس آئينه بى رنگ نگردد هرگز
دو رو همى است که بر جام سپهر افتاد است
بى تکلف سر بى ننگ نگردد هرگز
هر که دارد طپشى در جگر از شعله عشق
گر همه سنگ شود دنگ نگردد هرگز
پستى طبع که چون آبله پا از ليست
گر تناسخ زند او رنگ نگردد هرگز
فکر روزيست که بر ميکشد از مغز وقار
آسيا تا نشود سنگ نگردد هرگز
کلفت هر دو جهان در گره حسرت ماست
دل اگر جمع شود تنگ نگردد هرگز
(بيدل) از طور کلامت همه حيرت زده ايم
در بهارى که توئى رنگ نگردد هرگز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید