شماره ١٤٦: هستى چو صبح قابل ضبط نفس مگير

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
هستى چو صبح قابل ضبط نفس مگير
پرواز پرگشاست تو چاک قفس مگير
تسليم باش باغم خير و شرت چکار
خود را بکار عشق فضول هوس مگير
لذت پرست مايده فضل بودنست
سلوى و من از آيه ئى سير و عدس مگير
بى انتظار در حق نعمت ستم مکن
يعنى تمتع از ثمرزو درس مگير
تمکين خرام قافله اعتبار باش
دل بر هوا منه پى صوت جرس مگير
ترسم بخود زننگ گرفتن فروروى
زنهار از طمع چو نگين نام کس مگير
در پله ترازوى انصاف ميل نيست
اى نوبهار عدل کم خار و خس مگير
آينه پايمال تغافل قيامتست
تمثال از حضور تو داريم پس مگير
عنقا هزار رنگ پرافشان قدرتست
گر محرمى کلاغ ببال مگس مگير
(بيدل) باين کدورت اگر ساز زندگيست
آينه گر شوى سر راه نفس مگير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید