شماره ١٤٣: نميگويم بگردون سير کن يا بر هوا بنگر

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نميگويم بگردون سير کن يا بر هوا بنگر
نگاهى کرده ئى گل تا توانى پيش پا بنگر
بپرواز هوا تا کى عروج آهستگى غفلت
حضيض قدر جاه از سايه بال هما بنگر
نگردى از گراينهاى بار زندگى غافل
بعبرت آشنا کن ديده و قد دو تا بنگر
تو اى زاهد مکن چندين جفا در حق بينائى
برا از خلوت و کيفيت صنع خدا بنگر
حباب بيسروپايت پيامى دارد از دريا
که اى غافل زمانى خويش را از ما جدا بنگر
چو نى از ناتوانى نالها در لب گره دارم
نفس کن صرف امداد من و عرض نوا بنگر
درين گلزار هر سو شبنمى بر خاک مى غلطد
بحال خنده گل گريها دارد هوا بنگر
خرام سيل در ويرانه ها دارد تماشائى
ز رفتارت قيامت ميرود بر دل بيا بنگر
جبينى سود و رنگ تهمت خون بست برپايت
بآئين ادب گستاخى رنگ حنا بنگر
بانصاف حيا تا پرده روى حسد بندى
بآنچشمى که خود را ديده باشى سوى ما بنگر
زساز رفتنست آماده همچون شمع اجزايت
سرپاى خود ايغافل بچشم نقش پا بنگر
اثرهاى مروت از سيه چشمان مجو (بيدل)
وفا کن پيشه و زينقوم آئين جفا بنگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید